این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم
امروز وقتی خودم را در آینهی سلمانی دیدم، فهمیدم چقدر پیر شدهام.
امروز وقتی خودم را در آینهی سلمانی دیدم، فهمیدم چقدر پیر شدهام.
بوسه (The Kiss)
گوستاو کلیمت
۱۹۰۸
رنگ روغن و ورق طلا روی کرباس
۱۸۰×۱۸۰ سانتیمتر
Österreichische Galerie Belvedere، وین
دیروز از برنامه کاریام عقب افتادم، برای همین امروز یکنفس کار کردم. البته هنوز چند کار دیگر مانده که باید فردا انجامشان بدهم. کار زیاد یک حسن دارد: دیگر کمتر به زنی فکر میکنم که به منظرهی غروب آفتاب مینگرد.
ابداع مورل - آدولفو بیوئی کاسارس
ترجمه مجتبی ویسی، نشر ثالث، چاپ دوم، ۱۳۹۳
زن عصرها به تماشای غروب آفتاب مینشست و من از مخفیگاهم به تماشای او.
ابداع مورل - آدولفو بیوئی کاسارس
ترجمه مجتبی ویسی، نشر ثالث، چاپ دوم، ۱۳۹۳
چیزی نداشتم به آن دل ببندم. تمامی امیدهایم را از دست داده بودم. خیلی هم عذابآور نبود و اتفاقاً پذیرفتن آن واقعیت به من آرامش ذهن میبخشید. ولی حالا آن زن همهچیز را تغییر داده و امید، موضوعی است که باید از آن ترسید.
ابداع مورل - آدولفو بیوئی کاسارس
ترجمه مجتبی ویسی، نشر ثالث، چاپ دوم، ۱۳۹۳
رفتن پیش آدمی منزوی خیلی دلانگیز است. این کار مثل زمانی که به حیوانی وحشی و آرام نزدیک میشویم باعث لرزههایی میشود. بدبختی اینجاست که اگر موفق شوید آدمی منزوی را بهدست آورید، او را از دست میدهید: دیگر تنها نیست. چیزی که در اطرافش میدرخشید، خاموش میشود. کرمهای شبتاب در آسمان پر از علف چالههای پست شگفتانگیزند، در حفرهی دست، دیگر تقریباً هیچ جذابیتی بهجز نوری ضعیف و اندک ندارند. بعضی چیزها و بعضی ادمها به فاصلهای نیاز دارند که بین ما و آنها جدایی میاندازد و این فاصله ناپیمودنی است.
ژه - کریستین بوبن
پ.ن. عنوان، بیتی است از ابوسعید ابوالخیر.